۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

مادرم هیچ‌وقت مرگ کیانوش را باور نمی‌کند

«مادرم هیچ‌وقت مرگ کیانوش را باور نمی‌کند»

کيانوش آسا، ۲۵ ساله، دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی شيمی دانشگاه علم و صنعت، در اعتراض‌های پس از انتخابات رياست جمهوری به ضرب گلوله به قتل رسيد.

۱۳۸۸/۰۵/۲۸
کیانوش آسا روز ۲۵ خرداد ماه در اعتراضات گسترده معترضین به نتایج انتخابات ریاست جمهوری که در میدان آزادی برگزار شد از ناحیه پهلو هدف گلوله قرار گرفت . کیانوش آسا از ابتدا تا روز ۲۵ خرداد ماه ، یعنی در ۲۵ سال و دو ماه و ۲۵ روزی که از عمرش می گذشت عمری پر بار داشت. وی روزهای پایانی دوره کارشناسی ارشد خود را در رشته مهندسی شیمی در دانشگاه علم و صنعت سپری می‌کرد، تنبورنوازی خودآموخته و نیز فعال محیط زیست بود.

میهمان ویژه رادیو فردا ،کامران آسا است . کامران آسا از مرگ برادرش و آنچه که بر او و خانواده اش پس از مرگ کیانوش رفته است می گوید.

آقای کامران آسا تعریف کنید که چگونه برادرتان با این موج سبز همراه شد و چه اتفاقی برایشان افتاد؟

کامران آسا: یک روز بعد از انتخابات ، یعنی شنبه غروب او دوباره به تهران برگشت. روز یکشنبه تجمعی در خیابان ولی عصر تهران برگزار شد که طبق گفته‌ی دانشجویان، او نیز در تجمع حضور داشت. روز دوشنبه که تجمع میلیونی میدان آزادی برگزار شد او نیز همراه با تعدادی از هم‌کلاسی‌هایش دراین تجمع شرکت کرد. همان زمان بود که مادرم با من تماس گرفت و گفت که تلفن کیانوش جواب نمی دهد. من هم چندین بار با او تماس گرفتم. با خواهرم و با دوستانی که در تهران حضور داشتند تماس گرفتم اما موفق نشدیم از کیانوش خبری دریافت کنیم . یکی دو روز از طریق تلفن موضوع را پیگیری کردیم. برداشت‌مان این بود که حتما گوشی را خاموش کرده یا دلیل دیگری داشته است . این غیبت از سوی او قبلا هم پیش آمده بود و ما انتظار اتفاق خاصی را نداشتیم.



آیا مادرتان وحشت داشت که کیانوش در تظاهرات شرکت کند؟


مادرم از روی غریزه مادری و رابطه عاطفی، چیزهایی را تشخیص داده بود . لحظه‌ای که کیانوش می‌خواست از خانه به مقصد تهران بیرون برود مادرم اصرار می کرد که در تظاهرات شرکت نکند. منظورم مادرم این بود که مبادا برای درس کیانوش مشکلی ایجاد شود. هیچ کس انتظار مرگ کیانوش را نداشت.

کیانوش به مادرم گفته بود که نگران نباشد. او به مادرم گفته بود که دو هفته دیگر برمی‌گردد . او در امتحان استخدام پتروشیمی اهواز و کرمانشاه و همچنین برای تدریس در دانشگاه کرمانشاه قبول شده بود. به مادرم گفته بود دو هفته دیگر برمی گردد و یکی از این پیشنهادات را قبول می‌کند. دو روز بعد یعنی روز چهارشنبه، دو روز بعد از تجمع آزادی به قطعیت رسیدیم که کیانوش از دستگیر شدگان است. من و خواهرم به تهران رفتیم شب که رسیدیم بدترین حالتی را که من پیش بینی کرده بودم این بودکه کیانوش یکی از زخمی شدگان باشد. به بیمارستان رسول اکرم رفتیم و لیست زخمی شدگان را نگاه کردیم اما او جزء لیست زخمی ها نبود.

چرا بیمارستان رسول اکرم ؟

به ما گفته بودند که چون این بیمارستان به آزادی نزدیک است زخمی‌ها را به آنجا منتقل کرده‌اند. از در که وارد شدیم از ورود ما به بیمارستان ممانعت کردند اما به هر شکلی بود اطلاعاتی بدست آوردیم دال بر این که کیانوش جزء زخمی‌شدگان نیست. روز بعد بود که گشتن در دادگاه‌ها و زندان اوین را آغاز کردیم.

جوابی به شما می دادند؟

از زندان اوین، پلیس امنیت، حفاظت اطلاعات ناجا، آگاهی شاپور و هر جایی که به ذهنمان می‌رسید سر زدیم ولی چون از سوی زندان اوین روزی یا دو روزی یکبار اسامی زندانیان جدید اعلام می‌شد، من خودم حداقل روزی یکبار به زندان اوین سر می‌زدم. حدود یک هفته گذشت ولی به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. سه شنبه هفته بعد با این احتمال که شاید کیانوش جز زخمی ها باشد با خواهرم پرستو صحبت کردم و اصرار کردم که یکبار دیگر مجدداً به بیمارستان‌ها سر بزنیم. همه بیمارستان‌ها را چک کردیم اما باز هم ازکیانوش خبری نبود. یکی از دوستان‌مان پیشنهاد داد که به پزشکی قانونی سری بزنیم. ما پرسیدم برای چه پزشکی قانونی؟ آنجا که مرتبط با اجساد است. بدترین تصور ما این بود که کیانوش بایستی جز بازداشت شدگان یا زخمی ها باشد.

روز چهارشنبه هفته بعد. صبح من وخواهرم به پزشکی قانونی رفتیم . یکنفر گفت که اسم کیانوش جزء لیست کشته‌شدگان نیست اما تعدادی مجهول‌الهویه هم وجود دارد. عکس‌هایی را به ما نشان دادند که کشته یا زخمی با صورتهای خون آلود بودند به تصویری رسیدیم که ناگهان پرستو فریاد زد این تصویر کیانوش است. من باور نکردم. کیانوش شاداب و چهر ه ای دانشمندگونه داشت. اما آن تصویر ، عکس جوانی با دهانی پرخون بود. برای من غیر قابل باور بود . تصور می کردم این عکس فقط شبیه به کیانوش است . خواهرم گفت چرا خودت را فریب می دهی؟ دقت که کردم دیدم کیانوش است. هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمی‌کنم. هنوز هم مرگ او را باور نکرده ام.

در نهایت توانستید اطلاعاتی درباره نحوه مرگ وتاریخ تحویل جسد برادرتان به سردخانه ، کسب کنید؟

کیانوش روز ۲۵ خرداد ماه حوالی میدان آزادی با اصابت تیر به پهلویش زخمی شد . بر اساس گفته ی شاهدان او فقط یک گلوله خورده بود اما به راحتی دست و پا وگردنش را تکان می داد و حتی سرش را برمی گرداند. کیانوش را از محل دور می کنند وبا آمبولانس به بیمارستان منتقل می کنند . ما روز سوم تیر ماه جسدش را شناسائی کردیم .و جسد او چهار روز بعد از زخمی شدنش به پزشکی قانونی منتقل شده بود . یعنی روز ۲۹ خرداد ماه . اما وقتی جسد او را در پزشکی قانونی شناسائی کردیم علاوه بر جای گلوله در کمرش، یک گلوله هم وارد گردنش شده بود. که به احتمال ۹۰ درصد علت مرگش هم همین گلوله اصابت شده در گردنش بود نه گلوله کمرش.

متوجه شدید که گلوله موجود در گردنش کی و کجا به او اصابت کرده است؟


ما هم همین سوال را داریم. به پزشکی قانونی گفتیم که اطلاع داریم که روز حادثه او فقط یک گلوله خورده است اما آنها هیچ توضیحی در این مورد به ما ندادند.

آیا با مقامات دولتی هم تماس گرفتید؟

مراجعی که وجود دارد وکیل، پزشکی قانونی و قوه قضاییه است. پزشکی قانونی که فعلا به هیچ وجه جوابگوی ما نبوده است. می‌خواهیم به تهران برگردیم و موضوع را پی‌گیری کنیم. مهمترین مسئله‌ای که برای ما وجود دارد آن چهار روز مجهول در زندگی کیانوش است.

مراسم چهلم کیانوش چگونه برگزار شد؟


ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه تا ۷ شب مراسم او در تالار با آرامش برگزار شد و مراسمی بسیار باشکوه بود.بعد از آن همگی بعد از تالار بر سر مزار رفتیم. در آنجا مراسم تنبور نوازی برگزار شد. برادر بزرگمان چند لحظه ای صحبت کرد او بعد از صحبت‌هایش می‌خواست از حضار تشکر کند که با سکوت و آرامش خودشان جلسه را به پیش برده بودند که متاسفانه اتفاقی افتاد که نباید پیش می آمد.

آن اتفاق چه بود؟

دست برادر بزرگم را گرفتند و اصرار داشتند که به زور او را سوار ماشین کنند . این حالت باعث تحریک عده دیگری هم شد.

یعنی می خواستند برادرتان را هم بازداشت کنند؟

ظاهر امر این را نشان می‌داد. در این میان مادرم و دو خواهرم جلوی ماشین را گرفتند و برادرم را به زور از ماشین بیرون آوردند . آنها هم توی صورت مادر و خواهرانم اسپری فلفل پاشیدند. تعدادی را دستیگر و تعدادی را هم مورد اذیت و آزار قرار دادند، چیزهایی که نباید اتفاق می‌افتاد.

عاقبت دستگیر شدگان چه شد؟

برادرم را از صحنه دور کردیم اما ۱۲ تن دیگر دستگیر شدند که بعد از ۴۸ ساعت با طی مراحل قانونی آزاد شدند.

این افراد قرار است دادگاهی شوند؟


از یکی از آنان که آزاد شده بود پرسیدم . گفت بله . کارتی گرو گذاشتیم و قرار است جلسه دادگاه برایمان تشکیل شود.

به چه جرمی؟

والله ما هم نمی‌دانیم. جوابی برای این سوال ندارم.

شما تصمیم دارید چگونه پرونده قتل کیانوش را پیگیری کنید؟

امید بزرگمان به وکلای واقعی است. جاهایی حرف‌هایی دال بر دلجویی از خانواده کشته‌شدگان زده می‌شود. من همین جا به عنوان برادر کیانوش، از سوی خودم و خانواده‌ام اعلام می‌کنم که هیچ نوع دلجویی از سوی دولت را نمی‌خواهیم و هیچ احتیاجی به این مدل دلجویی‌ها نداریم . ما از راه قانونی وکیل گرفته‌ایم و از طریق قوه قضاییه پیگیر موضوع هستیم تا جایی که علت حادثه را بفهمیم. بدانیم که علت حادثه چه بوده است. به ما بگویند بعد از مشخص شدن موضوع، آیا عاملین این اتفاق محاکمه خواهند شد؟ متاسفانه ما به کرات می‌شنویم که به جای اینکه عاملین این قبیل اتفاقات لایق محاکمه بدانند، می‌گویند که آقای موسوی و خاتمی و کروبی بایستی محاکمه بشوند! این هم یکی از مدل‌های جدید طنز در کشور ماست.

شما چه کسانی را مسئول مرگ برادرتان می‌دانید؟

ترجیح می‌دهم به این سوال شما جواب ندهم.

در این مدت با دوستان کیانوش در تماس بوده‌اید؟

بله. بعد از مرگش هم بله.

آنها چه می‌گویند؟

آنها هم کمتر از ما خراب ماجرا نیستند. هر کدام که می‌آیند می‌گویند کیانوش فقط متعلق به شما نبود. بلکه برادر و دوست ما بود. کسی بود که بر زندگی ما هم تاثیرات عمیق داشت.

در میان این ماجراها چه چیزی بیشتر از همه رویتان تاثیر گذاشت؟

مرگ کیانوش برای خانواده ما فاجعه بزرگی بود. مادرم هیچوقت مرگ او را باور نمی کند. می‌گوید کیانوش روزی که رفت قول داد که تا دو هفته بعدش برخواهد گشت. من امیدم به برگشت کیانوش است. خیلی دوست دارم برگردد و سر کار برود. چندین سال است که او به‌خاطر ادامه تحصیلاتش دور از خانه بوده ، مادرم می‌گوید منتظر کیانوشم . او باور نمی کند که کیانوش زیر خروارها خاک خوابیده است .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر